فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق پیشینه و مبانی نظری ارتباطات و قدرت دارای 92 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .docx
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
فهرست مطالب:
مقدمــه.......................................... 16
الف- بررسی نظریهها............................... 19
2-1- ارتباطات.................................... 19
2-1-1- اهمیت ارتباطات............................ 19
2-1-2- تعاریف ارتباطات........................... 22
2-1-3- فرآیند ارتباط............................. 26
2-1-3-1- منبع .................................... 26
2-1-3-2- رمزگذاری................................. 27
2-1-3-3- وسیله.................................... 27
2-1-3-4- رمزگشایی................................. 28
2-1-3-5- دریافت کننده............................. 28
2-1-3-6- بازخورد.................................. 29
2-1-4- مسیر ارتباطات............................. 29
2-1-4-1- ارتباطات عمودی........................... 29
الف- مسیر رو به پایین............................ 29
ب- ارتباطات رو به بالا............................ 30
2-1-4-2- ارتباطات در سطح افقی..................... 31
2-1-5- مدل ارتباطات.............................. 32
2-1-6- اصول ارتباطات............................. 35
2-1-7- ارتباطات سازمانی از دیدگاه مکاتب مختلف مدیریت 38
2-1-7-1- دیدگاه کلاسیکها در مورد ارتباطات:......... 38
2-1-7-2- نظریه نئوکلاسیکها و ارتباطات.............. 40
2-1-7-3- دیدگاه سیستمی در مورد ارتباطات........... 40
2-1-7-4- دیدگاه اقتضایی و ارتباطات................ 41
2-1-7-5- دیدگاه مراودهای یا تعاملی در مورد ارتباطات 41
2-1-8- اثربخشی در ارتباطات میان فردی ............ 42
2-1-9- ویژگیهای اثربخشی.......................... 43
2-1-9-1- گشودگی................................... 43
2-1-9-2- همدلی.................................... 45
2-1-9-3- حمایتگری................................. 46
2-1-9-4- مثبت گرایی............................... 46
2-1-9-5- تساوی.................................... 47
2-1-9-6- همانندی «تشابه با هم» و «تخالف با هم».... 47
2-1-10- موانع ارتباطی ............................ 48
2-2- قدرت ....................................... 61
2-2-1- اهميت قدرت................................ 61
2-2-2- تعاريف قدرت............................... 62
2-2-3- قدرت در سطوح مختلف سازمان ................ 65
2-2-3-1- قدرت در سطح عمودي........................ 65
2-2-3-1-1- منابع قدرت مديران ردهي عالي سازمان..... 66
2-2-3-1-2- منابع قدرت مديران رده مياني سازمان..... 69
2-2-3-1-3- منابع قدرت مديران ردهي پايين سازمان.... 69
2-2-3-2 - قدرت در سطح افقي........................ 71
2-2-4- روابط قدرت................................ 72
2-2-4-1- رابطه صف و ستاد......................... 73
2-2-4-2- تشكيل دستهها و ائتلاف..................... 74
2-2-5- منابع قدرت بر اساس پژوهشهاي فرنچ و راون... 75
2-2-6- انواع رويكردها به قدرت ................... 77
2-2-6-1- راسل و قدرت:............................. 78
2-2-6-2- هيكس، گولت و قدرت: ...................... 79
2-2-6-3- گالبرايت و قدرت: ........................ 81
2-2-6-4- اتزيوني و قدرت:.......................... 83
ب- پيشينه پژوهشهاي انجام شده .................... 85
2-3- پژوهشهاي پيرامون ارتباطات سازماني........... 85
2-3-1- پژوهشهاي انجام شده در داخل كشور:.......... 85
2-3-2- پژوهشهاي انجام شده در خارج از كشور:....... 89
2-4- پژوهشهاي پيرامون منابع قدرت ................ 99
2-4-1- پژوهشهاي انجام شده در داخل كشور.......... 99
2-4-2- پژوهشهاي انجام شده و در خارج از كشور.... 108
نتیجه گیری کلی ................................. 121
منابع
مقدمــه
ارتباطات فرآیندی است که از طریق آن افراد وسازمانها، به اهداف خود دست مییابند. از طریق ارتباط با دیگران؛ ما نگرشها ، ارزشها ، آرزوها ، خواستهها و نیازهای خود را با دیگران تقسیم میکنیم. (آدنروپلانکت، 1997، ص 358).
ارتباطات به معنای انتقال مفاهیم است. اگر هیچ تبادل اطلاعاتی یا فکری وجود نداشته باشد ارتباط به وجود نمیآید. . گویندهای که سخنانش شنیده نشود یا نویسندهای که نوشتهاش خوانده نشود ارتباط برقرار نکرده است. برای اینکه ارتباط موفقیت آمیز باشد نه تنها معنای آن باید انتقال یابد، بلکه باید درک هم بشود. پس ارتباط انتقال دادن و درک مفهوم است. ارتباط کامل – اگر چنین چیزی امکان پذیر باشد- وقتی وجود دارد که فکر یا اندیشه ارسالی دقیقا به همان منظوری که ارسال شده است، دریافت شود. (اعرابی و همکاران ، 1379، ص 365).
ارتباط عبارتست از فرآیندی که بدان وسیله افراد درصدد برمیآیند در سایهی مبادله پیامهای نمادین به مفاهیم مشترک دست یابند (پارسائیان و اعرابی، 1375، ص 1112).
تعریفی که ما از ارتباطات نمودیم در برگیرنده سه نقطه اساسی است:
1) این که ارتباطات مستلزم وجود افراد و مردم میشود. از این رو درک ارتباطات ایجاب میکند تا شیوهای را که مردم با یکدیگر رابطه برقرار میکنند درک نمود.
2) و اینکه ارتباطات مستلزم مفاهیم مشترک میگردد. یعنی برای اینکه افراد با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، باید درباره مفاهیم ، واژگان، عبارتها و اصطلاحاتی که به کار میبرند به توافق نظر برسند.
3) ارتباطات جنبه نمادی دارد یعنی به صورت اشاره، صدا ، حرف، عدد یا واژه میباشد که تنها نمایانگر یا نشان دهندهی عقایدی میباشد که بایستی رد و بدل شوند (به دیگران داده شوند یا از آنها گرفته شوند).
پارسائیان و اعرابی (1375) به نقل از هنری مینتزبرگ اهمیت ارتباطات را در ایفای سه نقش مدیریت بیان میکنند.
نخست مدیران در نقشی که در ارتباط با دیگران دارند به عنوان مقام تشریفاتی و رهبر واحد سازمانی به حساب میآیند. مینتزبرگ از تحقیقاتی نام میبرد که نتیجهی آنها نشان میدهد که به طور متوسط هر مدیر ، 45 درصد وقت خود را صرف تماس با همکاران و حدود 45 درصد از وقت خود را صرف تماس با افراد خارج از سازمان مینماید و تنها ده درصد از وقت خود را مقامات بالاتر و ارشد میگذراند.
سپس، با توجه به نقشی که مدیران در صحنه اطلاعات ایفا میکنند، درصدد برمی آیند از همکاران ، همتایان، زیردستان وافراد دیگری که با آنها تماس میگیرند. اطلاعاتی را به دست آورند، که بر کار و مسئولیتهای آنان اثر میگذارد آنها متقابلا اطلاعات مهم و جالب به طرف مقابل میدهند. گذشته از این، آنها اطلاعاتی را به عرضه کنندگان مواد اولیه، همتایان، همکاران و گروههای ذیربط که در خارج از سازمان هستند؛ دربارهی کل واحد، میدهند.
در نهایت، به عقیده مینتزبرگ، مدیران با توجه به نقشی که از نظر تصمیمگیری ایفا میکنند طرحهای جدید را به اجرا درمیآورند. هر نوع مسئلهای را در رابطه با نزاع و کشمکش بین افراد حل، منابع موجود را بین اعضاء و دوایر تقسیم میکنند و به آنها تخصیص میدهند. اگرچه مدیران بسیاری از تصمیمات را به تنهایی میگیرند، ولی اساس این تصمیمات اطلاعاتی است که به آنها داده شده است. مدیران به نوبه خود باید این اطلاعات را به دیگران بدهند (به اطلاع آنان برسانند).
از طرف دیگر قدرت ویژگی اساسی نقش یک مدیر بوده و زمینهی اثربخشی او را در سازمان فراهم میسازد. در واقع یک پدیدهی اجتناب ناپذیر در سازمان است، که البته در سازمانها مدیران به آن به عنوان یک پدیدهی منفی مینگرند. ولی حقیقت این است که این جریان ، ذاتا یک پدیده منفی نیست، بلکه منفی و مثبت بودن آن بستگی به قضاوت و نوع کاربرد آن دارد. یقینا اگر هدف از قدرت اهداف سازمانی باشد، میتواند پدیدهای مثبت و کارکردی محسوب گردد، و باعث پویایی سیستم و سازمان شود، اما اگر هدف از آن دستیابی به اهداف شخصی و فرد باشد، مطمئناً یک پدیدهی منفی و ناپسند خواهد بود.
«قدرت» عبارت است از توان بالقوهای که فردی دارا میباشد تا به وسیلهی آن بر فرد یا افراد دیگر و همچنین توان تصمیمگیری آنها اثر بگذارد، به گونهای که افراد وادار میشوند تا کاری را انجام دهند. چنین تعریفی از قدرت شامل:
1- توان بالقوهای است که الزاما نباید بالفعل شود. زیرا امکان دارد قدرت وجود داشته باشد ولی از آن استفاده نشود . بنابراین قدرت یک توان بالقوه است.
2- نوعی وابستگی است.
3- وجود این فرض که افرادی که بر روی آنها اعمال قدرت شده است، در رفتار خود نوعی اختیار یا آزادی عمل دارند. (حقیقی و همکاران ،1380،ص 402).
) قدرت
2-2-1) اهميت قدرت
اهميت قدرت در سازمانها به ندرت مورد تأكيد فراوان قرار ميگيرد. بيشك، قدرت يكي از اجزاي اساسي و عملي هر سازمان است. شناخت روشن يك سازمان، نياز به يك تجزيه و تحليل فراگير و همهجانبه از قدرت دارد، به گونهاي كه نمايانگر سيماي اصلي آن باشد.
«برل» متذكر ميشود كه قدرت، يكي از اساسيترين عناصر موجود در هر يك از سطوح سازمان انساني است. همچنين «زالزنيك» به روشني توضيح داده است كه رقابت براي كسب قدرت در همهي ساختارهاي سياسي اتفاق ميافتد و سازمانهاي تجاري نيز از آن مستثني نيستند. سرانجام، «بيرستد» معتقد است كه در هر مجمعي، قدرت بايد در زمرهي مهمترين عنصر تشكيلاتي تلقي شود و جايگاه نخست را در مجموعهي عناصر هر تشكلي، به خود اختصاص دهد تا سازمان بتواند دوام و پايداري لازم را كسب كرده و هنجارهاي خود را اعمال كند.
بدون قدرت، هيچ سازمان و هيچ فرماني وجود نخواهد داشت. اگر كسي يك بررسي جزئينگرانه از مقولهي قدرت داشته باشد، بدون ترديد درمييابد كه قدرت، مركزيترين مكان را در سازمان داراست. با اين حال، هنوز در بررسي سازمان و مديريت، قدرت به عنوان يك متغير فراموش شده و كم اهميت در نظر گرفته ميشود. (پارسائيان، 1378).
دو پژوهشگر، به نامهاي مك كللند و ديويد برن هام1 بر اين باورند؛مديران موفق كساني هستندكه به نفع سازمان (و نه براي فخر فروشي)، بر ديگران اعمال نفوذ نمايند و قدرت خود را در آن راه به كار برند. آنان كه با تسلط كامل بر نفس سركش خويش
(تنها جهت تامين منافع سازمان) بر ديگران اعمال قدرت مي نمايند، (در مقايسه با آنان كه از قدرت براي تامين منافع شخصي سوء استفاده مي كنند يا مي كوشند تا با تكيه بر آن محبوب القلوب شوند)موثر تر و موفق تر خواهند بود. (پارسائيان و اعرابي،1375).
2-2-2) تعاريف قدرت
قدرت به عنوان توانايي وادار كردن شخصي به انجام كاري كه مي خواهيم، يا توانايي رخداد مسائل به روشي كه مي خواهيم، تعريف مي شود.(شرمرهون و ديگران،1997،ص291).
لرد آكتون1 اظهار ميدارد: «قدرت ميل به فساد دارد و قدرت مطلق، مطلقاً فسادآور است». ولي شواهد حاكي از آن است كه بسياري از مسايل و مشكلات در ارتباط با قدرت، ناشي از برخي از اهداف صاحبان قدرت و برخي از ابزار مورد استفاده قدرت (و نه صرف تصاحب قدرت) است. (هاديزاده مقدم، اكرم؛ 1378).
تعريفي از قدرت آميزهاي از تعريفهايي است كه به وسيله جرالد سالان ســـيك و جفري ففر (1977) و رابرت آلن ولايمن پورتر (1983) ارائه شده است. تعريف مزبور بدين شرح است: «قدرت عبارت است از توانايي و اعمال نفوذ براي انجام شدن كارها بدانگونه كه صاحب قدرت ميخواهد انجام شود؛ اين همان قدرت پنهان براي اعمال نفوذ بر افراد است.». تعريف مزبور داراي چندين نقطهي قوت است كه ميتوان بدان وسيله سازمان را درك كرد. نخست اينكه بر نسبي بودن قدرت تأكيد ميكند. دوم، عبارت «شيوهاي كه صاحب قدرت ميخواهد كارها انجام شود» به صورت بالقوه يادآور اين واقعيت است كه تعارض وجود دارد و اغلب با استفاده از قدرت. روش، وسيله، رويكرد و «حوزهي اقتدار يا قلمرو» تعيين ميشود. اينها به مبارزههايي كه دربارهي نتايج درميگيرد، محدود نميشود. اشاره به اين نكته اهميت زيادي دارد، زيرا اصولاً قدرت يك پديدهي ساختاري است (يعني نتيجهي تقسيم كار و تخصصي كردن كارهاست). (پارسائيان، 1378،ص771).
قدرت يعني داشتن توان و كفايت ذاتي و يا اكتسابي براي تأثيرگذاري و اعمال نفوذ بر ديگران در موقعيت ويژهاي و واداشتن و حركت دادن آنها براي اجراي خواستههاي خود و در مسير صحيح قرار دادن آنها به نحوي كه بهترين و بيشترين نتيجه را براي فرد اعمال كننده قدرت عايد سازد. (فخيمي، 1379،ص335).
پیشینه و مبانی نظری ارتباطات و قدرت_1556786743_13225_3418_1902.zip0.12 MB |